نوشتهها
روز سی و یکم
از اول دی ماه دوباره شروع کردم به یادگیری زبان انگلیسی.
تصمیم گرفتم دورهی نود روزه را دوباره پیش بروم و در سال بعد انشالله راه پیشرفتهتری را برای یادگیری شروع کنم.
این یک ماه اخیر نوسانِ شرایط زیاد بود ولی بدتر از همه مریضی این چند روز اخیر بود که واقعاً حتی زنده ماندن را هم برایم سخت کرده بود چه برسد به اینکه بخواهم زبان بخوانم!
چون دوست داشتم تا آخر سال این دورهی نود روزه تمام شود، هر زمانی که در طول این چند روز یکمی جان به بدنم برمیگشت فقط و فقط زبانم را میخواندم.
یعنی اولویت اول زنده ماندن بود و بعد زبان!
اگر در کل بخواهم از پیشرفتم در این راه بگویم میتوانم به این اشاره کنم که دیگر انگلیسی برایم یک سری کلمات درهم و پیچیده نیست. حالا همهی کلمات را میشنوم. حتی درکی هم از کل صحبت میتوانم داشته باشم ولی نه با جزئیات.
در ذهنم میتوانم انگلیسی صحبت کنم.
حتی جرأت صحبت کردن به زبان انگلیسی را هم پیدا کردم.
ولی دایرهی لغاتم پایین است که آن هم درست میشود.
من هنوز برای یادگیری زبان کار خاصی انجام ندادهام. یعنی هر کاری در این مسیر یادگیری انجام دادم در کنار کارهای دیگر بوده و هیچوقت اولویت اول و اصلی زندگیم قرارش ندادم و برای همین تا همین حد هم از خودم راضیام.
همین که به مرور خودم را در معرضش قرار میدهم و از آن فراری نیستم، خودش یک گام بزرگ محسوب میشود.