نوشته‌های من

بازی تکراری

یکی را می‌شناسم که در تمام رفتار، گفتار، عملکرد و در کل با تمام تک‌تک سلولهایش طوری رفتار می‌کند که پولدار و ثروتمند دیده شود.

یکی را می‌شناسم که در همه‌ی شرایطی که بالا گفتم، دوست دارد که خیلی خفن و دور از دسترس و متمایز به نظر برسد.

فرد دیگری را می‌شناسم که همیشه دوست دارد خیلی زیبا و لوند باشد.

دیگری دوست دارد خیلی خوشتیپ و خوش هیکل باشد.

دیگری دوست دارد ناشناس و خفن باشد.

و هزاران نقطه‌ی تماییز شخصی دیگر.

روزی دوستی به من گفت هیچوقت به نقطه‌ی قوت فرد دامن نزن چون دقیقاً از همان نقطه به تو آسیب می‌زند.

(البته این راهنمایی بیشتر برای رابطه‌ی عاطفی و رابطه‌ی دو نفره بود.)

آن روز که آن حرف را شنیدم، خیلی متوجه‌ی منظورش نشدم تا اینکه سعی کردم نقطه‌ی قوت آدمها را پیدا کنم و دقیقاً همان را بولد کنم تا ببینم چه اتفاقی در رفتارشان دیده می‌شود.

دقیقاً کسی که تا آن زمان سعی می‌کرد که تو او را ثروتمند بدانی از وقتی تو به او نشان دادی که من تو را به عنوان یک فرد ثروتمند قبول دارم، بازی عوض شد!

وقتی کسی دوست داشت او را دور از دسترس بدانی و تو همان را به او دادی، بازی عوض شد!

حتی این موضوع برای من هم کار می‌کند.

اگر کسی آن چیزهایی که من فکر می‌کنم هستم را به من بدهد، بازی برایش عوض می‌شود!

ولی در پس حرف و رفتارِ آن دوست یک رفتار درستتر بود که باعث می‌شد تو بازی نخوری و اتفاقاً رابطه را به سطحی بالاتر ببری.

در واقع آدمها با نقطه‌ی قوتشان شما را بازی می‌دهند و اگر تو بزرگتر و جلوتر از آنها پیش بروی، بازی عوض می‌شود ولی نه به سمت نابودی بلکه به سمت پیشرفت و گذر از مرحله‌ی تکرار.

تو بارها با نقاط قوتت آدمها را بازی دادی و این‌بار کسی پیدا می‌شود که دیگر در بازی نقاط قوت تو گیر نمی‌کند و نه تنها خودش بلکه تو را هم از آن بازی همیشگی نجات می‌دهد.

البته بازی سختی‌ست.

اگر کسی پیدا شود که بازی تو را بهم بزند، تو برای بُرد و گذر از آن مرحله نیاز داری که بدانی تو بدون آن نقاط قوت هم عالی هستی و زندگی جدید می‌تواند خیلی پربارتر از زندگی تکراری تو با نقاط قوت تکراری‌ات باشد.


قبول دارم که ما برای محافظت از خودمان آن نقابهای نقاط قوت را می‌زنیم ولی کاش بدانیم تا زمانی که تکراری بازی می‌کنیم تکراری هم نتیجه می‌گیریم.

دیدگاهتان را بنویسید