نوشتهها
خانه » بدون دسته بندی »
روز هشتادم
- نوشته شده توسط رخشا غلامی
20
اسفند
وقتی یک برنامهی روزانه مستمر داری، تازه گذر سریع زمان را متوجه میشوی!
هشتاد روز پیش من دوباره یادگیری زبان را شروع کردم و خوشحالم که با حضور سفر و مریضی و کار و خوشی و ناخوشی، هر روز ادامهاش دادم.
واقعاً ماه پشت ابر نمیمونه دیگه، درسته؟!
برچسب ها:
نوشته های مشابه
01
بهمن
روز سی و یکم
- نوشته شده توسط رخشا غلامی
- 0 دیدگاه
از اول دی ماه دوباره شروع کردم به یادگیری زبان انگلیسی.
تصمیم گرفتم دورهی نود روزه را دوباره پیش بروم و در سال بعد انشالله راه پیشرفتهتری را برای یادگیری شروع کنم.
این یک ماه اخیر نوسانِ شرایط زیاد بود ولی بدتر از همه مریضی این چند روز اخیر بود که واقعاً حتی زنده ماندن را هم برایم سخت کرده بود چه برسد به اینکه بخواهم زبان بخوانم!
چون دوست داشتم تا آخر سال این دورهی نود روزه تمام شود، هر زمانی که در طول این چند روز یکمی جان به بدنم برمیگشت فقط و فقط زبانم را میخواندم.
یعنی اولویت اول زنده ماندن بود و بعد زبان!
اگر در کل بخواهم از پیشرفتم در این راه بگویم میتوانم به این اشاره کنم که دیگر انگلیسی برایم یک سری کلمات درهم و پیچیده نیست. حالا همهی کلمات را میشنوم. حتی...
26
دی
A.J Hoge
- نوشته شده توسط رخشا غلامی
- 0 دیدگاه
تقریباً یک سال پیش برای من یک اتفاق ناگواری سر ندانستن زبان انگلیسی و البته، اعتماد به نفس نداشتن برای صحبت کردن به زبان انگلسی، رخ داد!
اتفاق بسیار سادهای بود ولی برای من بسیار تلخ و ناگوار بود و عوارض سنگین و ادامهدار زیادی برای من داشت که هر بار یادم میافتد برای قرار گرفتن در چنین شرایطی و قضاوتهای بعدش، اشک در چشمانم جمع میشود و قلبم فشرده!!
درست است که اتفاق بسیار ساده ولی بسیار تلخی بود، ولی یک جنبهی بسیار خوب داشت که من بیشتر زمانها به آن دامن میزنم و به آن وجه ماجرا بها میدهم.
آن اتفاق باعث شد که من یادگیری زبان انگلیسی را شروع کنم.
از سادهترین و در دسترسترین راهی که پیش پایم بود، استقبال کردم و از فردای روزی که برگشتم ایران، یادگیری زبان انگلیسی به روش نصرت که...
16
مرداد
صد و هشتاد روز
- نوشته شده توسط رخشا غلامی
- 0 دیدگاه
دقیقاً صد و هشتاد و یک روز پیش من تصمیم گرفتم که زبان انگلیسیام را بهبود ببخشم و برای یک بار هم که شده این موضوع را برای همیشه در زندگیم حل کنم.
صد و هشتاد روز از آن روز میگذرد و من برای دومین بار برنامهی نود روزه را پیش بردم.
امروز داشتم فکر میکردم وقتی کاری هر روز تکرار شود حتی بهتر از کاریست که مثلاً یک روز درمیان ولی قویتر انجام میشود. نمیدانم این موضوع برای همه یا برای همه چیز درست است یا نه ولی برای من هر کاری که هر روزه انجامش دادم، تاثیر بیشتری داشته است.
مثلاً یادم است چند بار چالش سی روزهی ورزش را شروع کردم و هر روز باید یک ساعت ورزش میکردم تا از چالش سربلند خارج شوم!
الان که یاد آن روزها میافتم میبینم واقعاً انگیزهی بالایی داشتم...
07
مرداد
روز هشتاد و یکم
- نوشته شده توسط رخشا غلامی
- 0 دیدگاه
باورم نمیشه امروز روز هشتاد و یکم بود.
چقدر زود این هشتاد روز گذشت.
مثل خواب و خیال رد شد و رفت.
یعنی تا آدم یک برنامهی این مدلی نداشته باشه که دقیقاً روزشمار باشه، متوجهی گذر سریع زمان نمیشه.
میتونم بگم تو این هشتاد روز هم خیلی اتفاق افتاد و تحولات بزرگی رخ داد و هم میتونم بگم خیلی همه چیز ساده و بدون تغییر و در خط صاف پیش رفت!
در سطح زندگیم همه چیز ساده و روان بود و من هر روز به ابرهای پفکی و گلبهی دم غروب چشم دوختم و از هوا لذت ببردم و در آرامش گذر عمر رو دیدم!
ولی موضوعات مهمی در عمق وجودم تغییر کردند.
بابت این جریان خوشحالم و میدونم چیزی که درونم ساخته بشه، در جهان بیرون هم شکل میگیره.
به زودی بعد این چند روز، برنامهی بعدی رو شروع میکنم.