نوشتهها
خانه » نوشتههای من »
روز هشتاد و یکم
- نوشته شده توسط رخشا غلامی
07
مرداد
باورم نمیشه امروز روز هشتاد و یکم بود.
چقدر زود این هشتاد روز گذشت.
مثل خواب و خیال رد شد و رفت.
یعنی تا آدم یک برنامهی این مدلی نداشته باشه که دقیقاً روزشمار باشه، متوجهی گذر سریع زمان نمیشه.
میتونم بگم تو این هشتاد روز هم خیلی اتفاق افتاد و تحولات بزرگی رخ داد و هم میتونم بگم خیلی همه چیز ساده و بدون تغییر و در خط صاف پیش رفت!
در سطح زندگیم همه چیز ساده و روان بود و من هر روز به ابرهای پفکی و گلبهی دم غروب چشم دوختم و از هوا لذت ببردم و در آرامش گذر عمر رو دیدم!
ولی موضوعات مهمی در عمق وجودم تغییر کردند.
بابت این جریان خوشحالم و میدونم چیزی که درونم ساخته بشه، در جهان بیرون هم شکل میگیره.
به زودی بعد این چند روز، برنامهی بعدی رو شروع میکنم.
برچسب ها:
نوشته های مشابه
26
دی
A.J Hoge
- نوشته شده توسط رخشا غلامی
- 0 دیدگاه
تقریباً یک سال پیش برای من یک اتفاق ناگواری سر ندانستن زبان انگلیسی و البته، اعتماد به نفس نداشتن برای صحبت کردن به زبان انگلسی، رخ داد!
اتفاق بسیار سادهای بود ولی برای من بسیار تلخ و ناگوار بود و عوارض سنگین و ادامهدار زیادی برای من داشت که هر بار یادم میافتد برای قرار گرفتن در چنین شرایطی و قضاوتهای بعدش، اشک در چشمانم جمع میشود و قلبم فشرده!!
درست است که اتفاق بسیار ساده ولی بسیار تلخی بود، ولی یک جنبهی بسیار خوب داشت که من بیشتر زمانها به آن دامن میزنم و به آن وجه ماجرا بها میدهم.
آن اتفاق باعث شد که من یادگیری زبان انگلیسی را شروع کنم.
از سادهترین و در دسترسترین راهی که پیش پایم بود، استقبال کردم و از فردای روزی که برگشتم ایران، یادگیری زبان انگلیسی به روش نصرت که...
07
آذر
زندگی بعد از فرندز
- نوشته شده توسط رخشا غلامی
- 0 دیدگاه
سر جریان یادگیری زبان، یکی از دوستانم توصیه کرد که فرندز ببینم.
از همان قسمت اول، فرندز یقهی من را گرفت و ول نکرد!
با بعضی قسمتهایش بسیار خندیدم و بیشتر از آن، با خیلی از لحظاتش گریه کردم.
ولی نکتهای که میخواهم بگویم اینجاست که:
بعد چند ماه فرندز دیدن، تصمیم گرفتم یک سریال کمدی دیگری را هم شروع کنم که هم برایم تنوع باشد و هم شاید آنها هم به یادگیری زبانم کمک کنند.
سریال آشنایی با مادر و بینگ بنگ تئوری جز گزینههایم بودند.
بعد از دیدن اولین قسمت آشنایی با مادر، دوست نداشتم حتی قسمت بعدی را دانلود کنم! هر چند، چند قسمت دیگر به آن فرصت دادم و میتوان گفت شاید در پنج، شش قسمت اولی که دیدم فقط یکبار خندیدم و مهمتر از آن هیچ یک از شخصیتها جایی در دلم باز نکردند!
خیلی به این...
16
آبان
6Minute English
- نوشته شده توسط رخشا غلامی
6mins یکی از اپلیکشنهای خیلی خوبه که به من در یادگیری زبان کمک میکنه.
در واقع هر وقت بخواهم خودم رو سریع در محیط انگلیسی قرار بدم، یکی از پادکستهاش رو پلی میکنم.
توی هر پادکست راجع به موضوعی، خیلی واضح و ساده صحبت میکنند. (وضوح کلمات خیلی مهمه.)
و یه آپشن خیلی خوبی که داره اینه که تمام متنی که صحبت میشه هم توی اون پادکست اومده و خب باز این به من خیلی کمک میکنه.
اگر توی هر پادکست راجع به کلمه یا موضوعی قبلاً صحبت شده باشه، ارجاع داره و باز این خیلی کار جالبیه و به کسی که میخواد انگلیسی یاد بگیره خیلی کمک میکنه.
کلاً خیلی آپشنهای خوبی داره.
اگر دنبال یادگیری زبان انگلیسی هستید، میتونه توی این راه کمکتون کنه.
یکی از دوستان عزیزم وقتی اومده بود سالن و باهم راجع به زبان صحبت کردیم، بهم...
16
مرداد
صد و هشتاد روز
- نوشته شده توسط رخشا غلامی
- 0 دیدگاه
دقیقاً صد و هشتاد و یک روز پیش من تصمیم گرفتم که زبان انگلیسیام را بهبود ببخشم و برای یک بار هم که شده این موضوع را برای همیشه در زندگیم حل کنم.
صد و هشتاد روز از آن روز میگذرد و من برای دومین بار برنامهی نود روزه را پیش بردم.
امروز داشتم فکر میکردم وقتی کاری هر روز تکرار شود حتی بهتر از کاریست که مثلاً یک روز درمیان ولی قویتر انجام میشود. نمیدانم این موضوع برای همه یا برای همه چیز درست است یا نه ولی برای من هر کاری که هر روزه انجامش دادم، تاثیر بیشتری داشته است.
مثلاً یادم است چند بار چالش سی روزهی ورزش را شروع کردم و هر روز باید یک ساعت ورزش میکردم تا از چالش سربلند خارج شوم!
الان که یاد آن روزها میافتم میبینم واقعاً انگیزهی بالایی داشتم...
09
اسفند
۲۰ از ۹۰
- نوشته شده توسط رخشا غلامی
- 0 دیدگاه
امروز روز بیستم از برنامهی نود روزهی من است.
یک سری کارها را مشخص کردم که در این نود روز انجام دهم.
بعضی از کارها حتما باید روزانه انجام شوند و بعضی از آنها فقط مهم است که در طول این زمان، تمام شوند.
امروز که روز بیستم است، از خودم راضیم و البته که گاهی زیاد سر خودم و خدا غُر زدم ولی فعلاً در صلح دارم ادامه میدهم.
و دم خدا گرم که غرهایم را نادیده و نشنیده میگیرد.
مطمئنم اگر من خدا بودم حتما بندهام را از وسط نصف میکردم و کلی هم به او میخندیدم که دیگر انقدر کور نباشد که نعمتها را نبیند و دهانش را برای لحظهای که چیزی به میلش نیست، به شکایت باز نکند!
امیدوارم ادامه دهم و انشالله هیچ وقفهای در برنامهام نیوفتد و من بعد از ۹۰ روز بیشتر از...