نوشته‌های من

غمش

بعد از سال‌ها زندگی با خودم، متوجه شدم زمانی که چیزی عمیقاً غمگینم می‌کند تا مدتها راجع به آن نمی‌نویسم.

حتی اگر نوشتن در موردش را جز برنامه‌های روزانه‌ام بگذارم، باز هم با تمام مسئولیت‌پذیری که در قبال انجام روتین روزانه‌ام دارم، از آن سر باز می‌زنم و انجامش نمی‌دهم.

انگار نمی‌خواهم حل شود.

نمی‌خواهم شفا پیدا کنم.

شاید می‌ترسم با نوشتن، غمش شفا پیدا کند و فکر و خاطره‌اش از درونم پاک شود.

نه!

هنوز آمادگی مواجه با خودم و رفتن همیشگی حسم را ندارم…

🤍

دیدگاهتان را بنویسید