نوشتهها
لباس ساده
دوستم شروع کرده به ویدیو درست کردن و تو هر ویدیو یک لباس متمایز و یک استایل موی متفاوت داره و این نظرم رو جلب کرد.
بعد یادمه یه روز که میخواستم برم سالن برای ضبط، به خواهرم تلفنی شب قبلش گفتم فردا میخوام برم یه سری ویدیوی آموزشی ضبط کنم، خواهرم هم گفت چندتا لباس با خودت میبری؟
راستش نه!
من همهی ویدیوهای آموزشی که به صورت عملی بوده رو با یه لباس رفتم جلوی دوربین.
با یه شومیز سادهی سفید،
یه روسری تور مشکی،
یه کاور مشکی مخصوص آرایشگر
همین!
وقتی تصمیم گرفتم که دوره ضبط کنم، نشستم فکر کردم چطور میتونم اصل رو پررنگ کنم و از هر چیزی که حاشیه درست میکنه دوری کنم.
دوست داشتم علم و آگاهی و مهارتی که آموزش داده میشه، دیده بشه و مورد توجه قرار بگیره تا چیزهای حاشیه.
هر چیزی که میشد شرایط رو سادهتر و بیحاشیهتر کنه رو در نظر گرفتم.
علاوه بر اون، هر چیزی که ممکن بود من رو برای فیلمبرداری محدود کنه و ضبط جلسات رو هم عقب بندازه، حذف کردم.
البته بریدن شاخههای اضافه از زندگیم رو چندین ساله که شروع کردم و خب همین عادت باعث شد خیلی مستقلتر و راحتتر کارهام رو پیش ببرم.
ولی با همهی این فکرها و تصمیمها، اون حرف خواهرم و همزمان شدن با ویدیوهای دوستم، باعث شد من یه لحظه شک کنم که شاید بهتر بود منم یه تنوعی میدادم ولی تو همین فکرها بودم که اتفاق جالبی افتاد.
داشتم یه فایل از فایلهای آموزشی یکی از استادهام رو گوش میکردم، یدفعه ایشون وسط صحبتهاشون که راجع یه بیزینس موفق بود، گفتند:
اون صاحب بیزینس همیشه یه لباس میپوشه
یه تیشرت ساده با یه شلوار جین ساده
همیشه…
یدفعه اون حرف برام پررنگ شد. احساس کردم خدا بهم گفت راهت درسته، کارت درسته. نگران نباش و موضوع لباس برام ناپدید شد.
این یه موضوع و مثال خیلی کوچیکی بود ولی راهنماییهای و حضور خدا، همیشه تو زندگیم پررنگه و باعث دلگرمیمه.