نوشتهها
هر روز و همیشه
با یک بطری پُر از آب سراغ گلدانهای پوتوس اتاقم رفتم و شیشههای نیمه خالی شده را با آب تازه پر کردم.
همین یک هفته پیش هر کدامشان را تمیز شسته بودم و آبشان را کامل عوض کرده بودم ولی حالا فقط بعد چند روز، تشنه و منتظر توجهی من بودند.
تا همین چند وقت پیش که به طور منظم آقایی برای تمیز کردن خانه میآمد، من هم تمام گلدانها را میشستم و همیشه شیشهها و برگهایشان تمیز و براق بود.
چند ماهیست دیگر کسی برای تمیز کردن خانه نمیآید. آقای امن تمیز، به مریضی دچار شده و دکتر منعش کرده از کار کردن. هر چند قبل از آن هم ما به اختلاف خورده بودیم و این به آن معناست که من چندوقتیست تنهایی خانه را تمیز میکنم.
از آنجا که یا سالنم یا پای لپتاپ یا مسافرت، برای تمیز کردن خانه وقت بسیار کمی میماند.
بعد گذشت تایم کوتاهی متوجه شدم یا باید مثل قبل ضربتی خانه در یک روز تمیز شود یا هر روز به آن برسم.
از آنجا که هنوز فرد جدیدی را برای تمیز کردن خانه پیدا نکردم و همچنین توان بدنیام هم بالا نیست، گزینهی دوم را ترجیح دادم و شروع کردم هر روز گوشهای از خانه را تمیز کردن.
آن اوایل که هنوز تصمیم به تمیز کردن هر روزه نگرفته بودم، عجیبترین موضوع برایم گلدانها بودند. ته گلدانهای شیشهای در تایم کوتاهی خزه بسته بودند!
هیچوقت فکر نمیکردم کاری که هر دو هفته یک بار انجام میدهم انقدر مهم باشد.
خزهی گلدانها به طرز عجیبی به من یاد دادند که تا حواسم به چیزی هست و به آن توجه میکنم، آن هم درست کار میکند و مشکلی پیش نمیآید. فقط کافیست غافل شوم تا همه چیز طغیان کند و اوضاع بهم بریزد.
برای درست زندگی کردن، هر لحظه، باید درست زندگی کرد.
هر لحظه، درست فکر کرد.
هر لحظه، تصمیم درست گرفت.
هر لحظه، گفتار درست داشت.
زندگی یک تصمیم و یک قدم و یک راه نیست.
هزار تویست که همیشه باید آگاهانه در آن قدم برداشت.
اگر گلدانها کمی بیشتر بیتوجهی من را طاقت آورده بودند من انقدر به هر روز و همیشه بودن، فکر نمیکردم.
هرچند یادآوری خوبی بود. دمشان گرم. دوستشان داشتم و حالا بیشتر…