نوشته‌های من

وقتی می‌خواهم تنها باشم

همین اول این را بنویسم که امیدوارم آدمهایی که شامل این نوشته می‌شوند، این متن را نخوانند!

من معمولاً در هر زمانی یک کار خاصی را انجام می‌دهم که از قضا دوست دارم در آن زمانها تنها باشم و تنها آن کارها را انجام دهم.

مثل رانندگی و سفر به یک شهر،

پیاده روی،

کوهپیمایی،

رفتن به یک کلاس خاص

و از این جور کارها.

در مکالماتم با آدمها، وقتی از برنامه‌ام مطلع می‌شوند معمولاً این حرف بینمان پیش می‌آید. یعنی من که نمی‌گویم آنها می‌گویند:

وای چقدر خوب، ایندفعه خواستی بری بگو منم بیام.

و درون من این اتفاق می‌افتد که ای خدا! من میخوام تنها انجامش بدم. کاش نمی‌گفتم!

البته که این حرف فقط در درونم اتفاق می‌کند ولی در کلامم می‌گویم:

باشه ایندفعه خواستم برم بهت خبر میدم که باهم هماهنگ شیم و بریم.

و دقیقاً همین کار را می‌کنم. معمولاً تا دو بار برنامه را با طرف مقابل درمیان می‌گذارم و البته در همان زمان که دارم برنامه میچینم در دلم می‌گویم انشالله که نمی‌تونه بیاد!

البته که در اکثر مواقع دعایم مستجاب شده و نیامده 😁😅

این را هم بگویم که گاهی خودم هم در نقشِ همین دوستان قرار می‌گیرم. مثلاً متوجه می‌شوم کسی یک برنامه‌ی دلخواهم را انجام می‌دهد و از او می‌خواهم که من را هم همراه خودش کند!!

خب این چه کاریست که ما آدمها می‌کنیم؟!

اگر من یا کس دیگری دلش بخواهد شما یا من را همراه خودش ببرد، خیلی شیک و مجلسی به ما مثلاً می‌گوید فلانی من می‌خوام خودم را بندازم تو کوره‌ی آدم سوزی، تو هم میای باهم بریم؟!

اگر گفت، ما هم می‌گویم وای چه ایده‌ی خوبی. همین الان میرم آماده می‌شم که بریم باهم بسوزیم!

اینطوری نه طرف مقابلمان را در معذوریت قرار دادیم و نه خودمان ضایع شدیم!

البته که شاید بد نباشد اگر دارد ایده‌ی سوختن در کوره را مطرح می‌کند و ما خوشمان آمده، بگویم چه خوب، شاید منم یه زمانی امتحانش کردم که طرف بداند ما هم عقلمان به اندازه‌ی خودش است و دوست داریم بسوزیم و شاید واقعاً از دو نفری انجام دادن این کار هم حتی بیشتر خوشش بیاید و به ما پیشنهاد دهد، اگر نداد لب ببندیم و طرفمان را پشیمان نکنیم که از برنامه‌هایش به ما گفته!

این موضوع شامل همه چیز می‌شود.

از اینکه اگر بفهمیم کسی تراک دارد و به او بگویم که برایمان وسایلمان را جابجا کند!

خانه دارد و بگویم پس ما هم بیاییم پیش تو زندگی کنیم!

ویلا دارد و بگویم کلید ویلایتان را بدهید تا ما برویم آنجا را با خاک یکسان کنیم و برگردیم!

هنری بلد است و بگویم بیا هنرت را در زندگی ما اجرا کن!

بحث این نیست که از هم درخواست نکنیم یا اگر چیزی هست که خوشمان می‌آید عنوانش نکنیم، بحث حد و حدود نگه داشتن و اصیل رفتار کردن است.

وگرنه همه‌ی ما دوست داریم امکاناتمان را در اختیار دوستان و عزیزانمان بگذاریم.

اگر کاری از دستمان برمی‌آید به آدمها کمک کنیم.

ولی اینکه ما دلمان بخواهد و انجام دهیم تا اینکه در معذوریت قرار بگیریم یا احساس کنیم که فرد در حال سواستفاده است، فرق می‌کند.

خلاصه که خود من چندین بار خلوت آدمها را با درخواستم بهم زدم و بعد از اینکه ریجکت شدم، پیش خودم گفتم آخه چه کاری بود. طرف اگه می‌خواست، می‌گفت دیگه!

ولی خیلی بیشتر، خلوتم از طرف آدمهای دیگر مورد هجوم قرار گرفت که خب خدا با من بود و آن چند ساعت تنهایی که دوست داشتم را تجربه کردم.


به زودی می‌خواهم بروم به یک مسافرتی که چندین سال است به انجامش فکر می‌کنم و از قضا هم می‌خواهم تنها بروم و البته فقط دوست دارم یک نفر با من بیآید که خودش هم خبر ندارد که من دوست دارم که او باشد!

دیدگاهتان را بنویسید