نوشتهها
یک ژانویه
تا چند سال پیش در مورد این نظریه که جهان مملو است از تنوع و بعضیها را من میپسندم و بعضیها هم مورد پسندم نیست
به این رفتار رسیده بودم که خب من که نمیتوانم آنهایی که مورد پسندم نیست را تغییر دهم، پس فقط به آنهایی که میپسندم و از نظرم درست هستند توجه میکنم و چشم میبندم به روی نادرستیها (نادرستی از نظر من).
و با این کار فقط آنهایی که میخواهم را در زندگیام تجربه میکنم.
ولی امسال به یک دید بزرگتر و وسیعتر رسیدم که فکر میکنم یکی از بزرگترین تغییرات شخصیتیام میتوانم حسابش کنم.
هیچ چیز غلطی در این دنیا وجود ندارد.
همیشه فکر میکردم یکسری چیزها غلط است و یک سری چیزها درست.
مثلاً فرض کنید یک نفر یک رفتار نا به هنجار اجتماعی دارد. مثل زباله انداختن در خیابان، یا رانندگی بد، مزاحمت رفتاری و…
خیلی خیلی سال پیش اگر کسی با این رفتارها را میدیدم، مسلماً حتماً غر میزدم که این چه وضع فرهنگ و رفتار و شعور است. بعد هم بارها برای اطرافیانم تعریف میکردم که فلانی فلان کار بینزاکتی را انجام داد!
بعد از یک دورانی، تصمیم گرفتم دست از غر زدن بردارم و به رفتارهایی که نمیپسندم توجه نکنم و خب نتیجهاش در زندگیام خیلی بهتر از رفتار قبلیام بود. باعث شد که دیگر افرادی که رفتارهایی که نمیپسندم را انجام میدهند، خیلی خیلی کمتر در زندگیام ملاقات کنم.
با اینحال هنوز درونم معتقد بودم که یکسری رفتارهای افراد غلط است و باید درست شوند. (حتی اگر به زبان عنوان نمیکردم.)
یعنی دروناً حس میکردم یک سری چیزها نادرستند و باید اصلاح شوند.
ولی در سالی که گذشت یک روز چشم باز کردم و احساس کردم هیچ چیز غلطی در این دنیا وجود ندارد.
اگر مثلاً فلانی همیشه در حال غیبت و بدگوییست یا وقتش را صرف سریالهای بیهوده میکند یا دائم در حال غر زدن است یا بد رانندگی میکند یا سر مردم کلاه میگذارد یا هر چیز دیگری،
آن فلانی و رفتارش درست است. درست نه به معنای مورد پسند بودن من. درست به معنای اینکه، او و رفتارش درست همانیست که باید برای این جهان باشد.
او درست همان جا ایستاده که میخواهد ایستاده باشد و جایی که ایستاده، مفیدترین حالتش برای جهان است.
در واقع هر کسی در جای درستش است.
اگر خواست، میتواند جایاش را در این جهان تغییر دهد اگر نه، همانجا و همان رفتارها هم بهترین است برای جهان.
جهان مسیرش را میرود.
شاید رفتار ناپسند همان آدم (از نظر من، یعنی من آن رفتار را برای خودم نمیپسندم که انجام دهم) باعث رشدی در جهان اطرافش شود که خودش هم فکرش را نمیکند.
مثلاً همین یکی دو سال پیش آن فردی که رفتاری انجام داد که از نظر خیلیها ناپسند بود و باعث مرگ یک دختر در ایران شد، باعث تحول بزرگ فرهنگی در جامعهی ایران نشد؟
البته که شد.
دیگر من به عنوان زن خیلی راحتتر لباس میپوشم و مردان جامعهام نه نگاهی مثل نگاه قبلشان به من و بدنم دارند و نه مزاحمتی ایجاد میکنند. تا همین چند سال پیش اگر یک لگ و یک مانتوی کمی کوتاه میپوشیدی، باید با عواقب مزاحمتهای خیابانیاش هم کنار میآمدی. مزاحمتهایی که نه گشت ارشاد برایت ایجاد میکرد، بلکه مزاحمتهایی که مردم عادی با نگاههایشان داشتند (حتی نگاه تحقیرآمیز زنان به تو که این چه وضع لباس پوشیدن است؟!) و حتی مزاحمتهای کلامی و لمسی!
ولی همان رفتاری که از نظر خیلیها اشتباه بود چه تحول عظیمی ایجاد کرد؟
کدام اصلاح رفتار در مورد آن فرد میتوانست همچین نگاه پاک و دوستانهای را بین مردم ایران در مورد پوشش ایجاد کند؟
(البته بگویم که همهی این بهتر شدنها نسبیست. نسبت به قبل بهتر نه آرمان شهر و بهشت برین!)
چیزی که از نظر خیلیها اشتباه بود، باعث تحول فرهنگی عظیم در دل جامعه شد.
و خیلی مثالهای دیگر…
واقعاً بعد درک این موضوع یک جنس جدیدی از آرامش در من شکل گرفت
و البته همین موضوع باعث شد من کمتر دروناً آدمها را قضاوت کنم و راحت بپذیرمشان.
بپذیرم همانی که هستند را و حتی در ذهنم هم نخواهم که آنها را تغییر دهم یا حتی نکوهش کنم.
این یکی از بزرگترین دستاوردهای شخصیتی سی و نه سالگیام بود.
البته این را بگویم که باید بارها و بارها این موضوع را در مواجه با دنیای اطرافم تمرین کنم که جزئی از من شود چون میدانم پیشفرض و زندگی چندین سالهام مغایر این موضوع بوده. هرچند حس درونی نسبت به این جریان دارم. یعنی در حد یک نظریه نیست که بخواهم اینجا بنویسمش (!) ولی به هر حال که دوست دارم به صورت ناخودآگاه این رفتار جزئی از من باشد.
واقعاً بابت این گشایش رفتاری از خدا سپاسگزارم.
و چیزی که میخواهم، فکر میکنم کمی شخصی باشد ولی اینجا مینویسم که شاید برای یک نفر دیگر هم کارا باشد:
دوست دارم بتوانم خودم و آنطوری که در هر زمانی که بودم را هم بپذیرم و بدانم که من بهترین بودم در آن لحظه و آن زمان و اگر بخواهم میتوانم رفتار و حضوری متفاوت از قبل در زندگیام داشته باشم و باز هم آن، بهترین است.
اینکه بپذیرم در هر لحظه و هر جایی که هستم، جای درستیست و در بهترین حالتش است.
گاهی دیگران را راحتتر از خودت میبخشی و یا میپذیری…
شاید این بهترین هدیه باشد برای سالی که در پیش رو دارم…
🤍🤍🤍
دیشب که سال نو میلادی شروع شد و ما تاریخ یک ژانویه را داشتیم، بیشتر حس تولد بهم دست داد!
از دیروز صبح تا به الان سه بار شمع فوت کردم (همه را تنهایی) و هر بار هم خیلی غلیظ آرزو کردم.
معلوم است امسال خیلی آرزو دارم 😉