باز هم تسلیم می‌شوم.

وقتی تو لایق میشی لاجرم نعمتها وارد زندگیت میشن. از وقتی تو زندگیم Give up کردم، راه‌ و درهایی در زندگیم باز شده که به قول استادم، اصلا فکر نمیکردم دری وجود داشته باشه. فکر می‌کردم دیواره! اتفاق‌‌هایی افتاده تو زندگیم که گاهی احساس می‌کنم اون اتفاق‌ها اصلا شباهتی به زندگی قبل از give up کردن من نداره... یعنی یکی دو بار تو این دوران تسلیم بودنم، موضوعی پیش اومد که احساس کردم انقدر اتفاقهای زندگیم عجیب غریب و جذابه که مثل یه خواب میمونه و میشه کمپلت از تو زندگیم برداشت و گفت خب دیگه بیدار شو به زندگی قبلیت برگرد. و البته هر بار هم میگم حتی اگر خواب هم باشه، مهم اینه که من لایق تجربه اون لحظه‌های جذاب و اتفاق‌های شیرین بودم. و باز هم میگم ترجیح میدم دیگه تو زندگیم در همه‌ی موضوعات تسلیم باشم. تسلیم...

ادامه‌ی مطلب

یک غربت و گاهی غم

اسم این متن، اسم یه داستان کوتاه از کتاب شام خانوادگی کازئو ایشی گورو‌ه. داستان از زبان یه خانم میانساله. اوایل داستان، راجع به زمانی میگه که دخترش برای چند روز، بهش سر زده. از متن کتاب: بیشتر در مورد موضوعات بی‌اهمیت و روزمره حرف زدیم و آن سه روز به سرعت گذشت. البته گاهی اوقات این که دخترم فکر می‌کرد من خسته و کسل شده‌ام و کاری برای انجام دادن ندارم، اذیتم می‌کرد. چندین بار پیشنهاد داد که در کلاس نقاشی ثبت نام کنم و عصرها خودم را سرگرم کنم. یادمه وقتی این قسمت داستان رو خوندم، کتاب رو گذاشتم کنار و یه عالمه به رابطه‌ی خودم و مامانم فکر کردم. احساس کردم زمانهایی که به مامانم گیر میدم که چرا کتاب نمیخونی؟! چرا انقدر اخبار نگاه میکنی؟! چرا ورزش نمی‌کنی؟ چرا اینجا اینجوریه؟! چرا اونجا اینجوریه؟!! و هزار تا غر دیگه، چه حس...

ادامه‌ی مطلب

الخیر فی ما وقع

هر آنچه اتفاق بیوفتد، خیر من در آن است.   به خواهرم میگم من مطمئنم یه خیر بزرگ تو این قطعی اینترنت هست. به چند ساعت هم نرسید، اتفاقی افتاد که فقط و فقط می‌تونست بخاطر قطعی اینترنت انقدر سریع و راحت و روان اتفاق بیوفته و پیش بره.   پاندمیک هم شده بود، فقط و فقط برای من خیر بود و بس. میتونم چند تا مثال خیلی ملموس و روشن و واضح از زندگی خودم بگم که چقدر برای زندگیم خیر داشت. از سکوتی که تو خونه تجربه می‌کردم، فقط بخاطر اثرات همون پاندمیک بود. از مستقل شدنم که از خیر همون اتفاق به راحتی ایجاد شد. اون هم به بهترین شکل ممکن. از کار کردن راحت در آرامش و خلوتی. و خیلی چیزهای دیگه.   اتفاقات این سری هم مطمئنم برای من فقط خیره. یه بخش اعظم از کار من با اینترنته. ولی میدونم راه حل مشکل تو...

ادامه‌ی مطلب

این همونیه که تو میخوای!

چند وقت پیش برای خرید شلوار وارد یه فروشگاه شدم. همون اول مشخصات شلواری که می‌خواستم رو کامل به فروشنده توضیح دادم. فروشنده از همون اول فروشگاه، هر شلواری که باهاش مواجه می‌شد، برمیگشت بهم میگفت : این همونیه که تو می‌خوای. بعد من یکم شلوار رو نگاه می‌کردم، میدیدم نه این اصلا اونی نیست که من میخوام. نه جنس پارچه‌اش نه فرم دوختش. باز می‌رفتیم جلوتر، شلوار که تو رگال میدید میگفت: این همونیه که تو میخوای. بعد شلواره حتی رنگش هم اونی نبود که من میخواستم! رفتار غیرحرفه‌ایش برام جالب شده بود. با اینکه می‌دونستم من باهاش به نتیجه نمی‌رسم یکم دیگه ادامه دادم ببینم واقعا از فروشندگی و بازاریابی فقط یاد گرفته با مشتری همون اول صمیمی بشه و همین یه جمله رو بگه؟! واقعا تا آخرش همین بود! خنده‌داره ولی واقعا بعضیا تو کارشون میزان پیشرفتی که دارن...

ادامه‌ی مطلب

هر روز و همیشه

با یک بطری پُر از آب سراغ گلدانهای پوتوس اتاقم رفتم و شیشه‌های نیمه خالی شده را با آب تازه پر کردم. همین یک هفته پیش هر کدامشان را تمیز شسته بودم و آبشان را کامل عوض کرده بودم ولی حالا فقط بعد چند روز، تشنه و منتظر توجه‌ی من بودند. تا همین چند وقت پیش که به طور منظم آقایی برای تمیز کردن خانه می‌آمد، من هم تمام گلدان‌ها را میشستم و همیشه شیشه‌ها و برگهایشان تمیز و براق بود. چند ماهیست دیگر کسی برای تمیز کردن خانه نمی‌آید. آقای امن تمیز، به مریضی دچار شده و دکتر منعش کرده از کار کردن. هر چند قبل از آن هم ما به اختلاف خورده بودیم و این به آن معناست که من چندوقتیست تنهایی خانه را تمیز می‌کنم. از آنجا که یا سالنم یا پای لپ‌تاپ یا مسافرت، برای...

ادامه‌ی مطلب

آیا موی شما تا آن حدی که دوست دارید، روشن می‌شود؟

به این سوالات توجه کنید: من میخوام موهام روشن روشن بشه، به نظر شما شدنیه ؟ موهای منم تا این حد روشن میشه؟ (عکس یک موی بسیار روشن را نشان می‌دهد.) من رنگ یخی رو برای مو خیلی دوست دارم. به نظر شما روی موهای من این رنگ درمیاد؟   اینها یکسری سوالاتی‌ست که در طول سال‌های کارم از من پرسیده شده است. در این متن می‌خواهم به شما کمک کنم که خودتان به راحتی جواب سوالاتان را بدهید. اگر رنگ موهای شما طبیعی‌ست و تار موهای شما در حال حاضر رنگ نشده است. اگر رنگ طبیعی موهای شما خیلی تیره نیست. اگر تار موهای شما نازک است. اگر موهای شما رنگ شده ولی رنگ فعلی آن روشن است. (یعنی با رنگ روشن موهایتان رنگ شده). اگر موهای شما علاوه بر مواردی که گفته شد، سالم است. اگر شما داروی خاصی...

ادامه‌ی مطلب

شما با چه سرعتی یاد می‌گیرید؟

تا به حال شده در یک دوره آموزشی شرکت کرده باشید و متوجه شوید که هم‌دوره‌‌ایهای شما با سرعت بالا تمام مهارت‌ها و آموزش‌ها را یاد می‌گیرند ولی شما هنوز اولین و ساده‌ترین مهارت آموزش داده شده را یاد نگرفته‌اید؟ در آن زمان چه حسی را تجربه کردید؟ احتمالا احساس شما نسبت به خودتان و آموزشهای داده شده خیلی خوب نبوده. ولی باید بدانیم که هر فردی به طور متفاوت از دیگری و با سرعتی متفاوت یاد می‌گیرید. یکی با تکرار مطالب. یکی با انجام عملی هر آنچه یاد گرفته. یکی شنیداریست و دیگری دیداری. یکی اگر خودش مطلب را بخواند یاد می‌گیرد و دیگری اگر برایش مطلب توضیح داده شود. یکی روند یادگیری‌اش آهسته است و دیگری سریع. اول باید بدانیم هیچ کدام بر دیگری اولویتی ندارد و فقط روش‌های هر فرد با فرد دیگر متمایز است ولی موضوعی که اینجا مطرح است...

ادامه‌ی مطلب

آیا شما هم در تله‌ی دوره‌های کوتاه مدت افتاده‌اید؟

آیا تا به حال دوره‌ی آموزشی و مهارتی را گذرانده‌اید و در پایان دوره یا زمانی که تصمیم به شروع کار در آن حوزه داشتید، متوجه شوید که بسیاری از موضوعات برای شما تازگی دارد و شما آمادگی روبرویی با چالش‌های مربوطه و همچنین راه‌حلی برای مواجه با آنها را ندارید؟   افراد زیادی در دوره‌‌ی تخصصی رنگ و لایت و تراپی موی من ثبت نام می‌کنند که قبلا این دوره‌ را در آموزشگاه‌ها یا سالن‌های زیبایی یا سمینارهای دیگر، گذرانده‌اند! عجیب است، نه؟! یکی از گله و شکایت‌هایی که آن افراد داشتند این بود که دوره یا سمیناری که در آن شرکت کرده بودند، در چند جلسه محدود و زمان کوتاه، مهارت را به آنها آموزش داده بود و جالب اینجاست که آنها بخاطر صحبت‌ها و وعده و وعیدهای مربی خود، در آن مدت کوتاه تصور می‌کردند تبدیل...

ادامه‌ی مطلب

گشودگی یا در بسته

حتم دارم موضوعی که این روزها با آن مواجه می‌شوم، یا در من است یا باید از آن چیزی بیاموزم. با علم بر این خلا درونی وجودم، نوشته‌ام را شروع می‌کنم: امروز زمان صحبت با دوستی، دو بار با در بسته مواجه شدم. خیلی راحت بخواهم بیانش کنم یعنی حرفم خورد تو دیوار! چند روز پیش هم همینطور شد! حتما عیب از من است که حرفم را به گونه‌ای بیان می‌کنم که قابل پذیرش نیست یا شکلات پیچ نشده و با زاویه‌ای عنوانش می‌کنم که فرد سدی می‌سازد برای نپذیرفتن آن! حتما یک زاویه دیدی که به این موضوع خواهم داشت، همین است ولی یک زاویه دیگری هم این جریان دارد که در آنجا من دچار خلاء نیستم. کسی که آماده‌ی پذیرش نیست، خودت را بکُشی هم چیزی عوض نمی‌شود. کسی که از تو خواهش نکرده راه حلی یا تغییری در زندگی‌اش...

ادامه‌ی مطلب

ظهور عشق

/در نهایت، عشق است که نجات دهنده است./ چند بار این جمله در زمان‌های مختلف در سرم می‌چرخد و تصویر انیمیشن Wall-E زمانی که دست ربات فضایی را گرفته و در زمان غروب آفتاب، عاشقانه نگاهش می‌کند در ذهنم پررنگ می‌شود.   بله، در نهایت عشق، نجات دهنده‌ است. شفادهنده است و آرامش‌بخش. در عین حال انگیزه بخش و زیباکننده‌ی دنیا. معتقدم انسان عاشق، زیبا می‌شود. انسان عاشق، زیبایی می‌بیند و بس. سپاسگزارتر از همیشه است و مهربانتر. انسان همین لحظه است و اکنون. تونل عشق و حضور در آن و حتی عبور از آن، از انسان، آدم دیگری می‌سازد. آدمی که رشد یافته و هرگز به قبل از تجربه‌ی عشق برنمی‌گردد. البته که از عشق تعبیرهای فراوان است. نمی‌دانم کدام تعبیر و تفیسر و تعریف از آن درست است ولی چیزی که می‌دانم، تحولی‌ست که در یک عاشق رخ می‌دهد که نشان از حضور و زیست یک انسان...

ادامه‌ی مطلب