13 تیر نوشتههای من قاصدک آبان 1, 1402 توسط رخشا غلامی 0 دیدگاه دیشب که خسته برگشتم خونه روی دراور، جایی که اکسسوریهام رو میذارم، کنار گلدونا، یه قاصدک نشسته بود 🤍 ادامهی مطلب
12 تیر نوشتههای من حتی برای اندک زمانی کوتاه 🤍 آبان 1, 1402 توسط رخشا غلامی 0 دیدگاه تنم گرم میشود، از زمین، از دنیا جدا میشوم، درست مثل همان لحظه. همان لحظهی کوتاه، و اینبار در قلبم پررنگتر از قبل بایگانیاش میکنم. که بماند، که بدانم، بودم، یک زمانی بودم، یک زمانی تجربه کردم، حتی برای اندک زمانی کوتاه... ادامهی مطلب
12 تیر نوشتههای من ما رایت الا جمیلا آبان 1, 1402 توسط رخشا غلامی 0 دیدگاه خیلی دلم میخواد انقدر رشد کنم که وقتی نتیجهی هر کاری که انجام میدم رو میبینم واقعا حسم “ما رایت الا جمیلا” باشه. ادامهی مطلب