09
مهر
بایگانی برچسب ها: صلح درونی
14
آذر
سقوط آزاد
من یک زمانی در زندگیام سقوط آزاد کردم...
یک وقتی هست که تو زمین میخوری ولی روی زمینی،
روی زمین راه میروی و میافتی،
آن زمان خیلی اتفاق خاصی برایت نمیافتد.
ولی یک وقتی هست که رفتی بالا، بالا، بالا، بالا...
و البته در آن بالا هر ازگاهی سنگی قِل میخورد و ضربهای به سرت میزند
سگی دنبالت میکند
پوست میوهای زیر پات قرار میگیرد و سُر میخوری
ولی تو فکر میکنی دیگر الان بالایی، اتفاق بدی برایت نمیافتاد و تمام نشانهها را جدی نمیگیری
و یک روزی چشم باز میکنی و میبینی طوری پخش زمین شدهای که به این راحتیها نمیتوانی بلند شوی و حتی اگر بلند شوی دیگر تا زندگی معمولیات فرسنگها راه است!
راستش سعی کردم تلخی آن دوران سخت را فراموش کنم (و فقط درسهای بزرگش را به عنوان تجربهی زندگیام همراهم نگه دارم.)
ولی این روزها که حالم خوب است و...
10
مهر
هیچ
چند وقت پیش یک پستی گذاشتم به اسم رهایی.
قشنگ یادم است که چه اتفاقهایی افتاده بود در آن زمان و من چه عکس العملهایی در راستای صلح درونی درمقابلشان انجام دادم.
گاهی سکوت،
آرامش،
گذر کردن،
رها بودن
و هر آنچه که فکر میکنی عکس العمل نیست،
ولی بهترین عکس العمل است...
این چند وقت اخیر هر روز از خدا میخواهم گشایشی در ذهن و روحم ایجاد کند.
روح و قلبم به آرامش برسد و با این جهان هم مسیر باشم.
و هر چند وقت یک بار، جهان یک هدیه بزرگ به من در این راستا میدهد.
یادم است در بیوی تلگرام دوستی خواندم در این دنیا که همه میکوشند چیزی شوند، تو هیچ شو.
هر از گاهی میرفتم و بیواش را میخواندم تا بفهمم یعنی چه!
و یک دوستی هم بارها گفته بود آدم فکر میکند بعضی چیزها نقطهی قوتاش است ولی دقیقاً از همان نقطهی...