یک ژانویه

تا چند سال پیش در مورد این نظریه که جهان مملو است از تنوع و بعضی‌ها را من می‌پسندم و بعضی‌ها هم مورد پسندم نیست به این رفتار رسیده بودم که خب من که نمی‌توانم آنهایی که مورد پسندم نیست را تغییر دهم، پس فقط به آنهایی که می‌پسندم و از نظرم درست هستند توجه می‌کنم و چشم می‌بندم به روی نادرستی‌ها (نادرستی از نظر من). و با این کار فقط آنهایی که می‌خواهم را در زندگی‌ام تجربه می‌کنم. ولی امسال به یک دید بزرگتر و وسیعتر رسیدم که فکر می‌کنم یکی از بزرگترین تغییرات شخصیتی‌ام می‌توانم حسابش کنم. هیچ چیز غلطی در این دنیا وجود ندارد. همیشه فکر می‌کردم یکسری چیزها غلط است و یک سری چیزها درست. مثلاً فرض کنید یک نفر یک رفتار نا به هنجار اجتماعی دارد. مثل زباله انداختن در خیابان، یا رانندگی بد، مزاحمت رفتاری...

ادامه‌ی مطلب

رهایی

نمی‌دانم سر چه، ولی یک حس رهایی، در من جاری شده... دوستش دارم...   دیشب یکی از نت‌های گوشی‌ام که دقیقاً ۵ سال و ۵ روز پیش آن را نوشته بودم، خواندم. قسمتی از نوشته‌ام را اینجا می‌گذارم: .... احساس سنگی همون احساسیه که ما معمولاً هر روز تجربه‌اش می‌کنیم. زره سنگیمون رو می‌پوشیم و با زندگی مواجه میشیم. سخت و محکم! و احساس آب روون و جاری، احساسیه که روزهایی که حالمون خیلی خوبه تجربه‌اش می‌کنیم. هر چیزی که پیش میاد ازش با روی باز استقبال می‌کنیم و لحظه به لحظه لذت می‌بریم و لحظه‌ای به بعد فکر نمی‌کنیم. یه چیزی رو باید بپذیریم زندگی شاد و دلخواه نصیب کسی میشه که مثل آبِ جاری حرکت کنه و دائم مقاومت نداشته باشه و یکی که مثل سنگه تو زندگی شاد هم بندازیش باز هم سنگه و سفت! ظاهراً ۵ سال و ۵ روز پیش چیزهایی را فهمیده...

ادامه‌ی مطلب