خانه دوباره خانه می‌شود

این روزها فهمیدم معنای راحتی و امنیت به سادگی خلاصه می‌شود در صندلی‌ای که کنار پایت هست تا زمانی که پشت سیستم می‌نشینی پایت را رویش دراز کنی. نخ دندان‌ در سر میز ناهار خوری،‌ کنار سیستمت، روی پاتختی باشد و هر وقت بخواهی دست دراز کنی و برش داری. مسواکت دقیقا همانجایی باشد که می‌خواهی و مجبور نباشی هر دقیقه جایی بگذاری که کثیف و آلوده نشود. حمامت تمیز باشد. ملافه‌ها بوی تمیزی بدهند. با لباس راحت در خانه‌ات راه بروی. به هر اندازه که خواستی برقصی. نتت با کیفیت بالا کار کند و قطع نشود. لباسهای کثیفت را هر وقت جمع شدند، بشویی و جایی هم برای خشک کردنشان داشته باشی. حتی نرمی فرشی که رویش راه می‌روی هم، خود خوشبختی‌ست. وقتی بعد حدود یک ماه، فرش را پهن کردم و رویش پا گذاشتم باورم نمیشد انقدر نرمی فرش به انسان آرامش می‌دهد. یا...

ادامه‌ی مطلب

درهم پیچیدگی منظم و رگ‌های پرآواز

همین که به آخرای انجام یک کار می‌رسم، کار مهم بعدی که به کل هم فراموشش کرده بودم، یادم می‌آید و در لحظات پایانی ددلاین آن، انجامش می‌دهم. همه چیز این روزها در هم پیچیده شده و همه چیز باهم تصمیم گرفته‌اند در زندگی من متحّول شوند! البته تصمیم به تغییر و تحّول از سمت من بود ولی اینکه همه اتفاقات باهم رخ بدهند، تصمیم کارها! ولی در کنار این در هم پیچیدگی که گاهی واقعاً از حد توان من خارج می‌شود، همه کارها سر وقت و عالی و منظم پیش می‌رود. با اینکه من این روزها در نهایت توان خودم ظاهر شدم ولی می‌دانم اگر این هماهنگی‌ها و همزمانی‌ها اتفاق نمی‌افتاد، من از پس هیچکدام از کارها به درستی برنمی‌آمدم. برنامه‌ی انجام من برای کارها چیز دیگری بود ولی نیرویی برتر برنامه‌ها را به دست گرفته و گاهی وقوع...

ادامه‌ی مطلب