وقتی می‌خواهم تنها باشم

همین اول این را بنویسم که امیدوارم آدمهایی که شامل این نوشته می‌شوند، این متن را نخوانند! من معمولاً در هر زمانی یک کار خاصی را انجام می‌دهم که از قضا دوست دارم در آن زمانها تنها باشم و تنها آن کارها را انجام دهم. مثل رانندگی و سفر به یک شهر، پیاده روی، کوهپیمایی، رفتن به یک کلاس خاص و از این جور کارها. در مکالماتم با آدمها، وقتی از برنامه‌ام مطلع می‌شوند معمولاً این حرف بینمان پیش می‌آید. یعنی من که نمی‌گویم آنها می‌گویند: وای چقدر خوب، ایندفعه خواستی بری بگو منم بیام. و درون من این اتفاق می‌افتد که ای خدا! من میخوام تنها انجامش بدم. کاش نمی‌گفتم! البته که این حرف فقط در درونم اتفاق می‌کند ولی در کلامم می‌گویم: باشه ایندفعه خواستم برم بهت خبر میدم که باهم هماهنگ شیم و بریم. و دقیقاً همین کار را می‌کنم. معمولاً تا دو بار...

ادامه‌ی مطلب