وسط!

من خیلی دیر متوجه‌ی حسادت آدمها نسبت به خودم می‌شوم. خیلی دیر! و از آنجایی که نه خودم حسادتی می‌ورزم (واقعاً یادم نمی‌آید که واقعاااا حسودی کرده باشم به شرایط، موقعیت و یا آدمی. بیشتر شاید به چشمم آمده موفقیت آن فرد ولی نه به چشم اینکه اوه چقدر پیشرفت کرده، تخریبش کنم یا کارش را کوچک جلوه دهم یا با این فکر که این آدم دارد به سمت هدفهاش قدم بر‌می‌دارد، پس بروم ناامیدش کنم! اصلاً، اصلاً. بیشتر نگاه تحسین برانگیز داشتم یا شاید گاهی حسرت که چرا من هنوز به آنجایی که می‌خواهم نرسیدم!) و باز از آنجایی که به نظرم، خودم هنوز به جایی نرسیدم که کسی بخواهد حسادت کند (!) برای همین کلاً فکر اینکه کسی بخواهد به من و زندگی‌ام حسادت بورزد، اصلاً در مخیله‌ام نمی‌گنجد. همین جا دو نکته بگویم. اینکه من فکر می‌کنم...

ادامه‌ی مطلب