اوشین!

اگر متنی که به عنوان معرفی خودم در سایت گذاشته ام را خوانده باشید، می‌بینید که همان اولِ بسم الله گفته‌ام که بانو اوشین از بچگی الگوی من بودند. راستش یکی از خاطراتی که از کودکی‌هایم برایم تعریف می‌کردند این بود که هر شب پیش تک‌تک اعضای خانواده‌ام می‌رفتم و می‌پرسیدم: امشب اوشین داره؟ این، یکی از نوستالژیترین جملاتی بود که از خاطرات کودکی‌ام برایم تعریف کرده‌اند. حالا چرا یک دفعه اوشین را علم کردم؟! راستش این بار که به خانواده سر زدم، متوجه شدم که اوشین را نمی‌دانم کدام کانال پخش می‌کند و مادر سر ظهر، اوشین می‌بیند. یک بار گذرا نشستم که چند دقیقه‌ای از سریال محبوب کودکی‌ام را ببینم که چه چیزی من را جذب اوشین کرده بود. در همان صحنه‌ای که من دیدم، دختر اوشین از پناهگاهی که فرستاده بودنش، فرار کرده و برگشته بود ولی همسر اوشین...

ادامه‌ی مطلب