برگ درخت

امسال که از تعطیلات عید برگشتم، روز دوازدهم یا سیزدهم فروردین بود که حس سرماخوردگی و بدن درد بدی سراغم آمده بود و دریغ از یک قرص که بتواند من را از این شرایط خارج کند تا از تعطیلات بگذریم و من بتوانم به راحتی و با پای پیاده از داروخانه‌ی سر خیابان، یک قرص سرماخوردگی عبیدی بگیرم تا شفا پیدا کنم! خلاصه که نزدیک ساعت ده شب بود و می‌دانستم اگر کمکی به بدنم نرسانم، شب بدی در انتظارم است. سوار ماشینم شدم تا به اولین داروخانه‌ی شبانه‌روزی خودم را برسانم. از همان اول تا زمانی که برگردم با چندین چالش رانندگی از طرف رانندگان محترم مواجه شدم و وقتی برگشتم و دیدم یک ماشین جلوی در پارکینگ ساختمان پارک کرده، واقعا دیگر به نقطه‌ی جوش خودم رسیده بودم. حال بد و مریضی یک طرف. رانندگی قشنگ آدمها هم...

ادامه‌ی مطلب