09
مهر
بایگانی برچسب ها: نشانهها
27
دی
خدا که دِنِه…
چند سال پیش تصمیم داشتم محل کارم را تغییر دهم و سالنی را پیدا کردم که تمام شرایط دلخواه من را داشت، حتی بیشتر از حد تصورم. انگار برای من کنار گذاشته شده بود ولی تنها موضوعی که کمی نگرانم میکرد این بود که منطقهی آن سالن، با منطقهای که قبلاً کار میکردم، فاصله داشت.
این موضوع برای افرادی که سالها در سالن زیبایی یک منطقه مشغول به کار هستند (مخصوصاً در تهران) ، کمی نگران کننده است زیرا معمولاً مشتریان فرد هم از همان منطقه هستند.
تصمیم به تغییر محل کار، نیاز به کمی جسارت داشت که من انجامش دادم ولی کمی (فقط کمی) ته دلم نگران بود.
یادم است هنوز کامل وسایل کارم را به سالن جدید منتقل نکرده بودم که یکی از مشتریانم که خیلی وقت هم بود، نیامده بود، از من وقت خواست و...
08
مرداد
عهدنامه را موریانه خورده
چند روز پیش قلبم از غمی بزرگ، تیره و تار شده بود و من به طرز عجیبی پیگیر آن بودم که با دلایل قاطعانه این درد را در درونم عمیقتر حس کنم!
خلاصه، تلاشم نتیجه داد و من طی چند ساعت از یک انسان خوشحال و رها، تبدیل شدم به فردی که قلبش در یک مشت بزرگ و قوی در حال فشرده شدن است...
حدود یکی دو روز، این درد با شدت کم و زیاد با من بود تا اینکه یک چنین جملهای شنیدم:
(به آنها بگو عهدنامه را موریانه خورده)
همین.
تمام شد.
آن غم عمیق که بسیار هم از نظر خودم منطقی بود، بعد شنیدن این حرف محو شد.
از آن روز هر چه فکر میکنم، هیچ دوا و مرهم و نشانهای واضحتر برای رهایی از لحظات تار عنکبوت بسته شدهی خود پیدا نمیکنم.
آبی بود روی آتش به طوری که...