ما خیلی وقتها حرفها را درست نمی‌‌شنویم.

راستش می‌خواستم ماجرایی را تعریف کنم و بعد به این نکته‌ی اخلاقی برسم که ما حرفها را درست نمی‌شنویم یا بهتر است بگویم آنطوری که دوست داریم می‌شنویم ولی آنقدر آن ماجرا و اتفاق تلخ بود که از هر زاویه‌ای خواستم تعریفش کنم، دیدم هیچگونه از زهرش کم نمی‌شود. برای همین، این را از من بپذیرید که ما خیلی وقتها در حال شنیدن ماجرایی در ذهنمان همزمان تصویرسازی هم می‌کنیم و همانطور که راوی جلوی ما با فک و دهان و حنجره و کل زبان بدنش دارد زور می‌زند که ماجرا را کامل برایمان تعریف کند ولی مغز ما تصویری که خودش دوست دارد را با توجه به گفته‌ها میچیند و برای ما تفهیم می‌کند و اگر شانس با ما یار باشد وسط ماجرا یا در پایان می‌گوییم پس که اینطور و تصویر نهایی مغزمان از دهانمان...

ادامه‌ی مطلب